چکیده

طبق گزارشات بانک جهانی افزایش تولید ناخالص ملی(GDP) با میزان سرمایه گذاری شرکت ها ی تولیدی در واحد های تحقیق و توسعه (R&D) رابطه ای مستقیم دارد. از سویی دیگر اولریش و اپینگر معتقدند بیش از 70% از هزینه های واحد های تحقیق و توسعه بطور مستقیم و غیر مستقیم بر دوش طراحان صنعتی ست. از آنجایی که توسعه ی شرکتهای کوچک و متوسط تحت عنوان واحد های زودبازده جزو اولویتهای اقتصادی- صنعتی ایران است و سرمایه گذاری در بخش تحقیق و توسعه در کوتاه مدت برای این شرکتها فاقد توجیح اقتصادی است بنا بر این باید ساز و کاری پیشنهاد شود که علاوه بر افزایش بازدهی این واحد ها اشتغال و تولید را نیز به همراه داشته باشد. با بررسی سیاستهای کشورهایی نظیر کره جنوبی، انگلستان، ترکیه و ایالات متحده امریکا مشخص می شود که توسعه و حمایت شرکتهای مشاور طراحی صنعتی با هدف کاهش شکاف بین ایده تا تولید ثروت صورت می پذیرد. در مقاله ی پیش رو این مکانیزمها مورد بررسی قرار گرفته اند و راهکارهایی برای افزایش تعامل دولت، واحد های کوچک و متوسط (SMEs) و طراحان صنعتی ارائه شده است.

كليد واژه: مشاور طراحی صنعتی، خدمات طراحی، تحقیق و توسعه، مدیریت طراحی، اقتصاد دانشبنیان.

 

دریافت اصل مقاله

اگر بپذیریم که استفاده از محصول کنشی هدفمند است بلافاصله این پرسش به ذهن می رسد که “هدف چیست؟”. پاسخ کلی  به این پرسش همین است که بگوییم هر محصولی جهت رفع نیازی از مصرف کننده کاربرد دارد. در حقیقت محصول ابزار رفع نیاز است. با این مقدمه می خواهیم ببینیم حقیقت استفاده از هر محصول چیست که طراحی محصول از دل آن زاده می شود؟ در حقیقت ما همواره با این پرسش بنیادین مواجهیم که ماهیت طراحی محصول چیست؟ آیا طراحی محصول یافتن روشهایی بهینه برای رفع نیاز مصرف کننده است؟ آیا فرایند طراحی محصول خود هدف نیازی منحصر بفرد نیست؟ اگر اینگونه باشد ما برای رفع نیازهایمان نیازی خلق کرده ایم و برای آن نقشی تحت عنوان “طراح محصول” هم آفریده ایم که لزوما نیازهای ما را به بهینه ترین شکل ممکن پاسخ نمی دهند!

در این مقال، نمی خواهم عمیقا زمینه ی فلسفه ی طراحی را بشکافم صرفا کافیست به پرسشهایی که مطرح شد نگاهی اجمالی بیانداریم تا بدانیم دقیقا در حوضه فلسفه می گنجند. پاسخ به آنها در حوصله ی این یادداشت نیست و هدف نگارنده هم نیست. ولی آنچه که می خواهیم بدان بپردازیم در دل این پرسشها نهفته است. “هدف طراحی” الزاما باید همان چیزی باشد که مصرف کننده آنرا کامل، دستیافتنی و مفید می پندارد. درست است که این الفاظ بسیار کلی (انتزاعی) هستند و در بستر فلسفه می گنجند لیکن ما از این مرحله به بعد در حوزه علومی نظیر روانشناسی، انسانشناسی، جامعه شناسی و حتی فیزیولوژی و ریاضیات در پی نشانه هایی برای روشن شدن مسیرمان خواهیم بود.

نخست سعی خواهیم نمود تا جایگاه طراحی صنعتی را در هستی بشناسیم. این کار از طریق جامعه شناسی، اختر شناسی و هستی شناسی فلسفی ممکن می شود. اگر نگاهی به جامعه شناسی کلان و سپس نظریه ی زیستی-تکاملی گرهارد لنسکی بیاندازیم، درخواهیم یافت که وی به منظور یافتن مولفه های جامعه های انسانی ، آنها را از صافیهایی نظیر دسته بندی های زیست شناختی گذرانده است که نتیجه ی آن چیزی شده است که در شکل زیر می بینید:

جامعه های انسانی در مرحله ای بینابین گونه ها[1] و اندامهای چند یاخته ای جای می گیرند. از این پس لنسکی جامعه را محتویات آن می سنجد. در حقیقت او تمایز بین جامعه های انسانی را با توجه به محتوی داده هایی که هریک از افراد آن حمل می کند به سه دسته تفکیک می نماید:

وی این پرسش را مطرح می کند که اگر جوامع برای بقای خود تلاش می کنند (که بعدا خواهیم دید که صرفا این نیست) این پرسش مطرح می شود که افراد به چه روشهایی در برابر تهدیدات مقاومت می کنند؟ اجمالا می توان گفت محرکهای بیرونی و درونی انگیره هایی را در افراد پدید می آورند که فرد برای بقا ( و توسعه ی خود) خود را ملزم به پاسخگویی به این محرکها می دانند. با ظهور محرک، فرد خود را در وضعیتی دوگانه می بیند.وضعیتی مطلوب و وضعیتی که هم اکنون در آن قرار دارد. بقای وی مستلزم تصمیم گیری و گزینش است. پس می توان گفت محرک، انگیزش و انگیزش، نیاز را بوجود می آورد. نیاز در حقیقت دوگانگی بین وضعیت مطلوب و واقعیت موجود است که فرد در آن قرار دارد. افراد در جوامع انسانی همواره در پی رفع نیاز و حرکت به سمت موقعیت مطلوب خودشان هستند. اما آیا این وضعیت مطلوب از دیدگاه انسان شناسی  واگرا و متفرق است؟ یعنی انسانها فاقد ارزشهای یکسان و منسجمند؟ پاسخ لنسکی به این پرسش منفی ست. وی معتقد است که افراد در جامعه های انسانی برای رفع نیازهایشان و حرکت به سمت موقعیت مطلوب، از روشهایی یکسان استفاده می کنند. وی برای آنکه درک کند که دسته بندی جامعه های انسانی چگونه است ، مولفه هایی را تعریف نمود تا با بررسی آنها بتواند جوامع را با توجه به روشهایی که آنها برای رفع نیاز گزینش می کنند، و اتفاقا مشترک هم هستند، شناسایی کند. این موئلفه ها به شرح زیرند:

 روشن است که موقعیت طراحی صنعتی در این میان همچنان روشن نیست. طراحی صنعتی به عنوان ابزار رفع نیاز، در کدامیک از این زیر مجموعه ها جای  می گیرد؟ یک مقوله ی فرهنگی است؟ آیا طراحی صنعتی از ابتدا درون ژنهای بشریت نهفته است؟ و یا آنکه باید آنرا منحصرا در محیط پیرامون خود جستجو کنیم؟

برای یافتن پاسخ دامنه های هریک را می شکافیم. آنچه به دست می آید به اجمال، موئلفه های جامعه های انسانی است که خود موضوع علم جامعه شناسی است. فراورده های مادی همان چیزی است که بدانبال آن هستیم  فن آوری زیر مجموعه ای از فراورده های مادی و ابزار رفع نیاز است. می توان گفت طراحی صنعتی در حوضه ی فنآوری گنجانده می شود. این نکته از بررسی دامنه ی فلسفه ی علم و تکنولوژی مستفاد می شود. از این مرحله به بعد خواهیم دید که طراحی صنعتی به عنوان یک معرفت (آگاهی) کاملا اکتسابی (آموختنی) است و این دلیل محکمی است برای اثبات آنکه در مجموعه های ژنتیک و محیط پیرامون نظریه ی لنسکی نمی گنجد. مسیر درست بوده است و طراحی صنعتی روشی است برای رفع بهینه ی نیازهای افراد جامعه بشری و اصطلاحا در دامنه ی معرفت تجریدی تکنولوژی می گنجد.

فرهنگ می گوید چه چیز ارزش است. و طراحی صنعتی ابزار دستیابی به ارزشهای مطلوب است. برای آنکه بدانیم فرهنگ چگونه بر طراحی یک محصول موثر است باید بدانیم بطور کلی فرهنگ چگونه بر قضاوتهای افراد موثر است؟ در این برهه جامعه شناسان معتقدند آنچه قضاوتهای افراد را جهت می دهد ارزشهای فرهنگی افراد است. ارزشها کلی ترین شکل معیارهای قضاوت بین خوب و بد هستند. گرچه خوب و بد خود موضوع گرایش فلسفه ی اخلاق است لیکن از آنجا که فلسفه، حاوی انتزاعی ترین پرسشهای بشر از جهان خود است پس ارزشها باید کلی ترین حالت قضاوت افراد در جامعه باشد که تحت تاثیر برداشت آنها از جهان بینی ست. و جهان بینی خود در فرهنگ می گنجد. پس ارزشها نیز تحت تاثیر فرهنگ هستند. به این ترتیب مطلوب غایی افراد بطور کلی تحت تاثیر فرهنگ افراد جامعه است.

ولی اینجا سوآل دیگری نیز مطرح می شود. اینکه ارزشها چگونه کنترل می شوند؟ اگر قرار باشد ارزشها آنقدر کلی باشند که هر کسی برداشتی از آن داشته باشد پس جامعه چگونه می تواند رفتار مطلوب را از نامطلوب تمییز دهد؟ پاسخ به این پرسش، اصطلاح هنجارها را به میان می کشد. هنجارها همان باید ها و نبایدهایی هستند که رفتار افراد جامعه را تحت کنترل دارند و تخطی از آنها حرکت افراد را به سمت موقعیت مطلوب به خطر می اندازد. در اینجا ذکر نکته ای لازم است و آن این است که افراد بصورت نا خودآگاه برای بقای جامعه می جنگند. آنها به وضوح در برابر قانونشکنی و استثنائات می ایستند و این نه تنها برای بقای شخص خودشان بلکه برای بقای جامعه نیز هست.

هنجارها به سه دسته تقسیم می شوند:

  1. رسوم
  2. آداب
  3. عرف

یک محصول اگر ناقض این هنجارها باشد خواسته یا ناخواسته ترد می شود. بنابر این محصولی پذیرفتنی ست که بطور منسجم بر قوانینی که فرهنگ جامعه وضع نموده است گردن نهد. از دیگر سو، محصول خود می تواند مولد فرهنگ باشد. خود می تواند هنجار آفرین باشد. خود می تواند اداب، رسوم و عرف  بیافریند. زیرا افراد جامعه علاوه بر پذیرش فرهنگ خود خالق آن نیز هستند. فرهنگ مقوله ای پویا ست که همواره تحت تاثیر انتقادات افراد است.

انتقاد و روش انتقادی برای رد یا پذیرفتن مشاهدات افراد در حوزه ی فلسفه ی علم می گنجد. در اینجا نظرات گوناگونی در زمینه ی منشا علم و فنآوری مطرح است که مهمترین آنها نظریات عقلگرایان منطقی و در صدر آنها کارل پوپر است. وی فرایند شناخت بشری را مشاهده نمی داند بلکه نقطه ی آغاز آنرا پرسش و ایجاد مسئله می داند.(پوپر 12) وی مدل چهار مرحله ای خود به منظور یادگیری از طریق آزمون و خطا را به شکل زیر تنظیم نمود و وجه غالب آن را برای نوع بشر، مرحله ی سوم دانست. مرحله ی سو حاوی روشهایی نظام یافته برای تعیین و ابطال راه حلهای نامطلوب است.

 اگر تعریف نخستین خود از فرهنگ را پذیرفته باشیم و راه حلهای بشر برای بقای خویشتن را در زمره ی فرهنگ بشماریم، پس این فرایند چیزی جز روش رد راه حلهای باطل نیست. راه حلهایی که موقعیت مطلوب را به خطر می اندازند. پس محصول راه حل مطلوبی ارائه نمی دهد بلکه راه حل نامطلوب را رد می کند. محصول به دنبال این نیست که نیازی را برطرف نماید  تا در نهایت به مطلوب برسیم بلکه محصول ابزاری است که نیاز به نامطلوب نشدن را برطرف نماید. این کاملا در حوزه ی عقلگرایی انتقادی می گنجد.

پس طراحی محصول روشی انتقادی برای تولید ابزاری برای جلوگیری از مواجه بشر با گزینه های نسبی و نامطلوب است.

به نظر می رسد طراحی صنعتی در پی خواسته ی بشر برای رفع نیاز شکل نگرفته است بلکه اصل وجود طراحی صنعتی برای رد روشها نامطلوب پیش روی بشر برای رسیدن به نقطه ی مطلوب باشد. به این ترتیب دستیابی به نقطه ی مطلوب هیچگاه ممکن نیست و بشر تنها می تواند برای نزدیک تر شدن به آن تلاش (پرسش و نقد) نماید.



[1] Species

مقدمه

به نظر می رسد جهت بررسی روشهای تحقیق در طراحی ابتدا باید تعریف مبسوطی از طراحی، تحقیقات و دامنه ی تاثیرات این دو  بر یکدیگر به دست آوریم.

شاید بتوان گفت تعریف طراحی همواره از مباحث چالش بر انگیز درمیان نظریه پردازان این حوزه بوده است لیکن می توان نقاط مشترکی چند را در بین تعاریف گونه گون مشاهده نمود. جونز(1977) پس از بررسی نظریات الکساندر، آرچر، آسیموف، بوکر، فار، فیلدن و سایر نظریه پردازان آن دوره (دهه شصت) در تعریف عمل طراحی[1] به این نکته اشاره دارد که تمامی تعاریف مورد نظر متوجه نتیجه ای از این فرایند و ترکیب اجزاء آن هستند. در حقیقت عمل طراحی متضمن پرداختن به اجزاء و دستیابی به نتیجه ای مشخص است. به این ترتیب وی تعریف کلی برای آن ارائه می دهد که تمامی موارد زیر را در بر می گیرد:

عمل طراحی، ایجاد تغییرات بنیادین در ساخته دست بشر است.

به روشنی مشخص است که تعریف جونز (که از نخستین نظریه پردازان روش طراحی شناخته می شود) آنقدر کلی است که می توان تمامی زمینه های مهندسی، شیمی، پزشکی، رایانه، علوم انسانی و… را به آن نسبت داد. لیکن آنچه ما در این مقاله در پی آن هستیم تعریفی متناسب با محتوای آموزشی و پژوهشی طراحی است که بتواند دامنه ی عمل طراحی را در پژوهش طراحی نیز روشن نماید. به این منظور مشخصه ی تعریف طراحی باید حد اقل دارای موارد زیر باشد:

تعریف طراحی باید ارتباط آن با سایر زمینه های علمی را تعیین کند

تعریف طراحی باید تمامی زیر شاخه های خود را در بر بگیرد.

 براین اساس چاکرابارتی (2006)، به منظور تعیین روشهای پژوهش طراحی، تعریف طراحی را به صورت زیر بسط می دهد:

 طراحی عملی است که محصولی را به منظور پاسخگویی به نیاز افراد و یا قشر مقصد، از طریق اسناد بدست آمده در باره ی  نیازهای افراد، ایده های محصولات و فنآوری، توسعه داده و یا  بوجود می آورد.

 در این تعریف، محصول شامل تمامی موارد حقیقی و مجازی، نظیر محصولات مصرفی و خدمات می شود. از سوی دیگر تامین اسناد مربوط به نیازهای انسانها ،فنآوریهای مذکور و ایده های توسعه یافته آنها می تواند از طریق ارتباط مستمر با سایر زمینه ها نظیری مهندسی، پزشکی، جامعه شناسی، روانشناسی و … صورت پذیرد.

از آنچه گفته شد در می یابیم که عمل طراحی چیزی فراتر از طبیعت انسانی نیست. به این ترتیب فرایندی دانش-بنیان است (کروس، سیمون، چاکرابارتی،فریدمن). سیمون (1980) که خود بر سیستماتیک بودن فرایند طراحی تاکید دارد، خود معتقد است که طراحی علاوه بر وابستگی انکار ناپذیرش به دانش بشری، حاوی هدفمندی اجتماعی و شناختی نیز هست که در بستری پویا صورت می پذیرد. وی تاکید می کند که طراحی پدیده ای پیچیده و چند وجهی است که زمینه های : مردم، محصولات، فرایندها، اقتصاد خرد و کلان، دامنه ی وسیعی از ابزارها، دانشها، روشها و سازمانها را با یکدیگر درگیر می نماید.(سیمون 1980)

در سویی دیگر فرهنگ لغات مریام وبستر، تعریف تحقیق را اینگونه به دست می دهد:

به هر گونه فعالیت جستجوگرانه و موشکاقانه برای کشف و یا توصیف یک واقعیت، و یا اصلاح یک نظریه برای دستیابی به نظریات و قوانینی جدید در سایه ی اعمال سایر قوانین و نظریات ، اتلاق می شود.

همانگونه که اشاره شد، عمل طراحی خود بی تردید تحت تاثیر دانش بشری ست لیکن تعیین موقعیت تحقیقات طراحی شدیدا تحت تاثیر تعریف پژوهشگران از دانش طراحی[2] و روش طراحی[3] قرار گرفته است. بر این اساس کروس (2006) دانش طراحی را در سه تعریف می گنجاند:

Design Science-علم طراحی(با تاکید بر وجه طراحی)

Scientific Design- طراحی علمی

Science of Design- علم طراحی (با تاکید بر وجه علمی)

Scientific Design: یکسره متوجه تاثیر یافته های علمی بر طراحی است. ویلم(2000) در یک توصیف واضح اشاره می دارد که ” طراحی علمی، بکاربستن دانش علوم مدرن در مشاغل کاربردی است. یعنی طراحی باعث دیده شدن علم می شود.”

Design Science: هدف علم طراحی (با تاکید بر وجه طراحی) بر اساس نظریات بوکمینستر، گریگوری و هانسن، تعیین قوانینی برای اعمال طراحی و حدود توسعه ی آن است. با این تعریف می توان گفت وجه غالب علم طراحی همان سیستم طراحی است و آن را با توجه به سازمان و ساختار آن طبقه بندی و تحلیل می نماید. اختلاف علم طراحی با طراحی علمی تنها در این است که آگاهی حاصل از علم طراحی حاوی وجه علمی و وجه تکنولوژیک است در حالی که طراحی علمی تنها به وجه دانش علمی می پردازد. قابل توجه است که در وجه علمی طراحی علمی هر دو روش عقلانی و شهودی کاربرد دارد و در علم طراحی نیز اینگونه است.

Science of Design: کروس (1984) وجه غالب طراحی علمی (با تاکید بر وجه علمی) را مطالعه ی طراحی می داند. وی تاکید می نماید که دانشی که از این دو بدست می آید گونه گون است. در حقیقت science of design  دست پژوهشگر را در مطالعه ی بررسی طبیعت طراحی باز می گذارد.

 اکنون با اینکه میدانیم دانش طراحی حاوی چه اطلاعاتی است این پرسش مطرح می شود که نسبت طراحی به عنوان یک رشته، با آنچه که ما آنرا میان رشته می نامیم چیست؟ اهمیت پاسخ به این پرسش در این است که اگر بگوییم طراحی یک رشته ی مجزا است پذیرفته ایم که تحقیقات طراحی دارای فرهنگی منحصر به فرد است. از دیگر سو اگر بگوییم طراحی یک میان رشته است پس پذیرفته ایم که تحقیقات طراحی حاوی مجموعه ای از روشهای تحقیق از سایر رشته ها نیز هست. مثلا اگر بپذیریم که طراحی میان رشته ای است که علوم اجتماعی و رفتاری نیز در آن همپوشانی دارند پس روش تحقیق علوم اجتماعی و روانشناسی نیز در آن کاربرد دارد. کروس (2006) در مبحثی مجزا تاکید می کند که طراحی حاوی هر دوی اینهاست. توجیه او برای این استنتاج این است که عمل طراحی همواری حاوی دانشی طراحانه است که حتی با حذف دانشهای تکنولوژیک و علمی همچنان موجود است.

به این ترتیب دانش طراحی بطور همزمان از دو طریق کسب می گردد.

  1. تحقیقات طراحی که روشی منحصر به فرد را طلب می نماید.
  2. تحقیقات سایر زمینه های علمی که دارای روش تحقیقاتی خاص خود هستند.

تحقیقات طراحی

 نظریه[4]، ابزاری است که به طراح این امکان را می دهد تا به سمت هدفش پیش رود و تحقیقات طراحی مجموعه ای از روشها است که به طراح امکان استفاده از ابزار را می دهد.(فریدمن 2000)

اگر معنای تحقیقات را به “روش پرسیدن پرسشها” تقلیل دهیم در می یابیم که سایر روشهای تحقیق در سایر زمینه ها تنها روشهای منحصر به فرد پرسش از همان رشته و زمینه هستند. در این راستا در زمینه ی طراحی محصول نیز تحقیقات به سه دسته قابل تفکیک هستند (فریدمن2000):

  • تحقیقات بنیادین
  • تحقیقات کلینیکال(بالینی)
  • تحقیقات کاربردی

لازم به ذکر است که منافع اصلی تحقیقات طراحی برای طراح فراهم آوردن زمینه ای از دانشهای مورد نیاز وی برای یافتن بهترین راه حل ممکن است. این دانش خام شامل : اصول[5]، حقایق[6] و نظریه ها[7] است.

همانگونه که اشاره شد تئوریها ابزاری هستند که به طراح این امکان را می دهند تا از میان یافته های تحقیقاتش راه حل بهینه را گزینش نماید. در این مسیر یکی از اصلی ترین مشکلات طراحان تشخیص تحقیقات از کاربرد آن است.برخی طراحان به جای توسعه ی نظریه از کاربرد، خود تحقیقات را کاربرد تئوری تصور می کنند در حالی که تحقیقات روشی برای استفاده از تئوری برای بکار بردن دانش طراحی است.(فریدمن 2000)

فریدمن ادامه می دهد که آنچه که باعث این سوءتفاهم می گردد در حقیقت عدم درک تمایز دانش ضمنی از دانش عمومی طراحی است. دانش ضمنی[8] حاوی دانشی مطلقا تجربی است در حالی که دانش عمومی طراحی که از تئوری ها(نظریه ها) استخراج می شود عینی تر از تجربیات اولیه است. یعنی ساختیافته تر و منطقی تر است.

 اما چاکرابارتی  و همکارانش این نگرش بر تحقیقات طراحی را ناقص می داند. آنها در تحلیل نگرشهای موجود دو روش را ذکر می کنند. نگرش اول نگرش مورد نظر فریدمن، بچانا و گیل است که در آن تحقیقات طراحی به کاربرد آن منتج می گردد. نگرش دوم تحقیقات طراحی را پشتیبان خود طراحی می داند حال آنکه در این نگرش مشخص نمی شود که این پشتیبان چگونه حاوی دانش طراحی است که برای پشتیبانی از طراحی مستقلا به کار می رود؟ چاکرابارتی و همکارانش ضعف نگرش اول را در عدم توجه به ویژگیهای خود دانش طراحی می دانند و معتقدند تحقیقات طراحی با نگرش اول برای فهم محتویات خود طراحی راه حلی ارائه نمی دهد. و نگرش دوم برای دستیابی به راه حلی عملی ناقص است.  لذا ایشان راه حل سوم را ارائه می دهند که دارای ویژگی های زیر است:

  • فرمولبندی تمامی جنبه های پدیده ی طراحی ( و نه فقط وجه کاربردی آن)
  •  استفاده از ابزارهایی نظیر آموزش جهت پشتیبانی وجه کاربردی تحقیقات طراحی.

روش شناسی تحقیقات طراحی

 دانش طراحی برای دستیابی به مطلوب غایی طراح باید دو مرحله را طی نماید. مرحله ی اول تعیین روش تحقیق طراحی است که به درک و پشتیبای تحقیقات طراحی می انجامد. سپس تحقیقات طراحی دانش ادراک و پشتیبانی خود طراحی را فراهم می آورد که از آن طریق کاربرد و آموزش هدف طراحی امکان پذیر می گردد:

 

روش شناسی تحقیقات طراحی فرایندی است که عملکرد تحقیقات طراحی را افزایش می دهد و باید دارای ویژگیهای زیر باشد:

  • چارچوبی برای تحقیقات طراحی هم برای فرد طراح و هم تیم طراحی ارائه دهد.
  • به تشخیص زمینه های تحقیق، پروژه ها و برنامه های تعیین شده کاربردی و آکادمیک کمک نماید.
  • اجازه ی استفاده از سایر نگرشها و روشهای تحقیقات را بدهد.
  • خط مشی برنامه زیری سیستماتیک برای تحقیقات را تعیین نماید.
  • خطوط راهنمای تحقیقات سخت را تامین نماید.
  • به گسترش استدلالهای مستحکم کمک نماید.
  • همواره نکات و روشهای جدیدی به فرایند تحقیقاتی موجود بیافزاید.
  • به گزینش روشهای مناسب و ترکیب آنها با یکدیگر کمک نماید.
  • بستری را برای افزودن پروژه های تحقیقاتی و سایر برنامه ها از خارج از تحقیقات طراحی فراهم نماید.
  • بازتاب های ناشی از نگرشهای کاربردی را تشویق نماید.

شکل زیر مدل پیشنهادی چاکرابارتی را نمایش می دهد:

شکل 1 روش تحقیقات طراحی DRM چاکرابارتی 2006

نتیجه گیری

 دیدیم که تعریف دامنه ی تحقیقات طراحی متضمن تعیین دامنه ی دانش طراحی است. قدم اول در تعیین روش تحقیقات طراحی آگاهی از این نکته است که آیا دانش طراحی تحقیق پذیر هست یا خیر. در صورتی که دانش طراحی را به صورت Science of Design تعریف نماییم دانش طراحی حاوی علم، هنر و آگاهی طراحانه است. این آگاهی طراحانه منحصر به فرد است و همان چیزی است که وجود روش شناسی تحقیقات طراحی را به یک الزام بدل می نماید. چرا که باید دامنه ی علم طراحی و تحقیقات برای پدیده های میان رشته ای را از محتوی منحصر به فرد طراحی (آگاهی طراحانه) تفکیک نمود.

لذا مشخص شد که تحقیقات طراحی خود دارای روش شناسی منحصر به فردی است که پس از ایجاد فهم مسئله، به پشتیبانی آگاهی طراحانه می پردازد و این کار را تا به آنجا ادامه می دهد که طراحی به مرحله ی کاربردی و تعلیمی دست یابد. در حقیقت هدف غایی تحقیقات طراحی نه تنها دست یابی به نظریه (تئوری) طراحی است بلکه ارائه ی راهکاری عملی برای ایجاد محصولی کاربردی نیز هست. به این ترتیب می توان دریافت که استفاده از روشهای تحقیق سایر علوم نظیر علوم رفتاری، علوم شناختی، روانشناسی و… هیچگاه طراح را به غایت مطلوب وی نمی رساند بلکه در مرحله ی اسناد تشخیص نیاز قشر مقصد رها می سازد.


[1] Designing

[2] Design Knowledge

[3] Design Method

[4] Theory

[5] Principles

[6] Facts

[7] Theories

[8] Tacit Knowledge

———-

منابع

  • Chakrabarti, A., Blessing, L., DRM, A Design Research Methodology, Springer Pub., London, 2009,
  • Cross, Nigle, Designerly Ways of Knowing, Springer Pub., London, 2006,
  • Friedman, K. (2003) Theory construction in design research: criteria: approaches, and methods. Design Studies Vol 24 No. 6,
  • Friedman, K., Creating design knowledge: form research into practice, IDATER 2000, Loughborough University, United Kingdom
  • Jones, J. Chris, Design Methods, Wiley, London, 2nd ed., 1992,
  • Michel, Ralf , Design Research Now, Berghauser Berlag AG, 2007