هویت چهل تکه
حدیث مشتاقی و مهجوری هویت ملی
البته که این یادداشت برداشتی ازاد از یک موسیقی بازآفرینی شده است. موسیقی «گلچهره مپرس» اثری بیاد ماندنی از محمد رضا شجریان است که به دست مسلم رسولی بازآفرینی شده و به همراه یک قطعۀ تصویری (کاری از امین احتشامی راد) اخیرا منتشر شده است. ویدئو دختری را (احتمالا معشوقۀ عاشق را) با پوشش سنتی نشان می دهد که کوزه ای منقش به نقوش عاشق و معشوق را در آغوش دارد. گویی پس از چندی بیقراری و مهجوری، چشم دیدن او را ندارد و کوزه را می شکند. اما آنجا که به خود می آید و از کرده نالان می شود، کوزه (تندیس معشوق) باز می گردد اما نه همچون گذشته. رنجیده و شکسته از غم تاب و عتاب عشق. آنچنان که گویی معشوق همیشه باز می گردد اما نه همچون گذشته. این تندیس دیگر همچون گذشته نخواهد شد. نه دیگر آنچنان پر آب و لعاب. و نه همچون گذشته گیرا و دلربا. گردش ایام معشوق را دلبسته و دلشکسته رها می کند اما او در کنج یادها نشسته است. تا آنکه معشوقه که خواه ناخواه دلبستۀ یار است، حتی شکسته و ملول، باز می گردد و تندیس یار را با خود به سوی تقدیر می برد.
حدیث مشتقی و مهجوری در «گلچهره مپرس»، حدیث تاب و عتاب هویت ملی است. ممکن است چندی از او ملول شویم و او را از خود برانیم اما او درما و با ما ست. هویت ما خود ما است. ما از او جدا نیستیم و او از ما نیز. ممکن است او را سخت بخواهیم، یا او را از خود برانیم، اما نباید از نظر دور داشت که هویت ما یار نازک دل ما است.
چرا همیشکنی جان من ز سنگ دلی؟ دل ضعیف که باشد به نازکی چو زجاج؟
هویت اگر رنجور و ملول شد، دیگر با بند زدن هم مثل قبل نمی شود! ممکن است روزی به سوی او بازگردیم و او را طلب کنیم اما نه ما همچون گذشته با او میانه ای داریم و نه او همچون گذشته قبراق و سرحال است.
البته که این مهجوری در خود تمنایی می پروراند که با بازگشت به گذشته وزن و قافیه ای نو ساز می کند. می توان از جان و تن کوزه پیشین، هویتی نو ساخت و با او معاشقه کرد و او را درآغوش کشید.